کیارشکیارش، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

یک مرد کوچک

خدا

من تازگیها ایمان آوردم به اینکه پرستش خدا تو فطرت آدماست. پسرک من یه فرشته ی کوچیکه که خدا برام فرستاده .خنده هاش آدم رو تا بهشت میبره.فرشته وقتی میخوام لباسشو عوض کنم خوب صبر میکنه و زیر چشمی منو میپاد.تا دید لباساش آماده شدن با سرعت نور دستشو میگیره به لبه ی تخت و سرشوکج میکنه ومثل جت از دستم در میره.منم به جای اینکه هی حرص بخورمو سعی کنم برشگردونم تو دلم قند آب میشه و خندم میگیره.اصلا میزارم بره که هی بیشتر تو دلم قند آب کنم ! هی ذوق کنم از هدیه ای که خدا برام فرستاده.وقتی به دنیا میومد تا 10 روز اسم نداشت .منم بهش میگفتم خداداد...بعدشم میگفتم عزیزمی ...همینطور همینطوری شد  خداداد عزیزی!  خلاصه اینکه این فرشته ی من مثل همه...
5 آذر 1390

مورچه

کیارش دیروز مورچه توی حیاط رو مسخره میکرد! وقتی با خاله جون رفته بود توی حیاط که آفتاب بگیره یه مورچه دیده بود .مورچه هی از روی دیوار میافتاده و کیارشم بلند بلند قه قه میخندیده ازش! خاله هم که میبینه کیارش بالاخره از یه چیز خوشش اومده با کاغذ مورچه رو مینداخته و کیارش بلند بلند میخندیده.بیچاره مورچه!
3 آذر 1390